اخبار

داروهای ضد التهاب در درمان افسردگی مفید هستند؟

گروه: پزشکی
۱۲ شهریور ۱۳۹۴

اخيرا، در نشست جامعه آمريکايي روان‌پزشکي که در اونتاريوي کانادا برگزار شد، سمپوزيومي در رابطه با چگونگي تاثير ذهن بر جسم و بالعکس براي شرکت‌کنندگان اجرا شد، با محوريت التهاب، افسردگي، داروها و بيماري.

سخنراني اول در اين سمپوزيوم، با عنوان «انرژي‌ها و التهاب سلولي: کاربردها براي فرصت‌هاي مدلينگ بيماري براي اختلالات ارتباطي رايج» انجام شد که به ارتباط ميان التهاب و افسردگي پرداخت. ديگر مباحث مطرح شده از نظر خواهد گذشت.


NSAIDs و افسردگي

سخنران دوم در اين سمپوزيوم، دکتر چارلز ريسون بود. او پروفسور روانپزشکي و اکولوژي انساني، از دانشگاه ويسکانسين و عنوان سخنراني وي، «عوامل ضدالتهابي به عنوان ضدافسردگي: حقيقت يا شهامت؟» بود. وي در برابر اشتياق بيش از حد در مورد ارتباط ميان التهاب و بيماري ‌هاي رواني، هشدار داد، حداقل در مورد درمان‌هاي فوري. انتقاد وي به يک متاآناليز جديد بود که نتيجه‌گيري کرده بود داروهاي ضدالتهابي غيراستروئيدي (NSAIDs) باعث تحريک cadherin-11 (مولکولي که اضطراب را در حيوانات کاهش مي‌دهد، اما به هيچ‌عنوان در روند التهاب درگير نيست» مي‌شود. علاوه براين، مهارکننده‌هاي بازجذب سروتونين باعث افزايش بعضي سايتوکين‌هاي التهابي مي‌شوند، مانند p11، که در حقيقت به‌نظر مي‌رسد در پاسخ دپرسيون در مدل‌هاي حيواني موثر و کمک‌کننده بوده‌اند. وي تاکيد مي‌کند که اثربخشي ماينوسيکلين ممکن است از طريق اثرات عميق آن بر ميکروبيوم روده‌اي رخ دهد، به طوريکه در مدل‌هاي حيواني ديده شده تاثير بزرگي بر خلق و خوي آنها داشته است.

به‌طور خلاصه، اثرات اين عوامل ممکن است چيزي جز تاثير آنها بر التهاب سيستم عصبي مرکزي نباشد. ما مي‌دانيم که التهاب باعث دپرسيون شده و NSAIDs ممکن است افسردگي را که در اثر اين التهاب ايجاد شده باشد، بهبود بخشد، اما NSAIDs نمي‌تواند دپرسيوني را که در بيماران سالم از نظر پزشکي ظاهر شده و التهاب غيرطبيعي ندارند، بهبود دهند.

دکتر ريسون، سپس به مرور يک مطالعه کليدي پرداخت که در مورد تاثير اينفليکسيماب بر درمان دپرسيون مقاوم به درمان انجام شده بود. در اين مطالعه، بيماراني که بيماري التهابي نداشتند، به‌طور تصادفي به دو گروه دريافت کننده 3 بار تزريق اينفليکسيماب يا سالين (در بدو ورود به مطالعه، هفته 6 و 12) تقسيم شدند. بيش از 50 درصد از بيماران مزاياي قابل توجه اينفليکسيماب را تجربه کرده و به نظر مي‌رسيد درمان، زندگي‌شان را متحول کرده است. اما وقتي محققان، حالت دو سو کور مطالعه را باز کردند، متوجه شدند اثر اينفليکسيماب معادل دارونما بوده است.

دکتر ريسون، در انتها نتيجه‌گيري مي‌کند که هرچند به نظر مي‌رسد بعضي عوامل ضدالتهابي داراي نقش درماني در زيرگروه‌هايي از افسردگي باشند که شواهدي از التهاب بالا هم دارند، اما ايده تجويز گسترده NSAIDs براي درمان وضعيت افسردگي، هنوز ناپخته بوده و نياز به شواهد بيشتري دارد. مزاياي اين دسته از داروها در افراد افسرده ناچيز بوده و عوارض آنها جدي هستند. وي تاکيد مي‌کند که سالانه بيش از 100‌هزار نفر، به علت استفاده از NSAIDs در بيمارستان بستري مي‌شوند. سلکسيب خطر انفارکتوس ميوکارد را بيش از 2 برابر مي‌کند و سالانه در حدود 17000 فرد مبتلا به آرتريت روماتوئيد در اثر عوارض گوارشي اين داروها فوت مي‌کنند.

البته راه‌هاي غيردارويي ديگري هم براي کاهش التهاب وجود دارند، مانند معنويت، رژيم غذايي مديترانه‌اي، ورزش، مديتيشن، و پيشگيري از تروما در اوايل زندگي.


افسردگي و بيماري قلبي

سخنران سوم، دکتر استيون‌روز، از موسسه روان‌پزشکي نيويورک بود که سخنراني خود را به «درمان دپرسيون در بيماري قلبي» اختصاص داد. وي تاکيد کرد که افسردگي از طريق افزايش فعاليت سمپاتيک، افزايش تجمع پلاکتي، افزايش فعاليت محور هيپوتالاميک ـ هيپوفيز ـ آدرنال و کورتيزول، و افزايش سايتوکين‌هاي پيش‌التهابي، باعث صدمه عروقي مي‌شوند.

افسردگي خطر بيماري عروق کرونر قلب را تا 4 برابر براي اپيزودهاي سندرمي دپرسيو بالا مي‌برد و براي علايم ساب‌سندرمي دپرسيو، اين خطر، 5/1 تا 2 برابر مي‌شود. علاوه براين، دپرسيون دوران کودکي، خطر سيگاري شدن را تا 12 برابر بيشتر مي‌کند. همچنين، افسردگي (و نه اضطراب يا خشم) مورتاليتي قلبي را پس از انفارکتوس ميوکارد افزايش مي‌دهد. التهاب و افزايش فعاليت پلاکتي، مکانيسم‌هاي مهم اين اثر هستند. به‌طور کلي، بيماران افسرده، با افزايش 4 برابري خطر مرگ و مير پس از MI مواجه هستند که اين ميزان خطر در 6 ماه اول، از همه مواقع ديگر بيشتر است.

دکتر روز، مطالعه کلاسيک SADHEART را انجام داده که در آن، 260 بيمار را به طور تصادفي تحت درمان با سرترالين (ميانگين دوز: 8/68 ميلي‌گرم در روز) يا دارونما قرار داده است. در 16 هفته دوره مطالعه، آنها دريافتند که در بيماران تحت درمان به سرترالين نسبت خطر MI تا 7/0 کاهش يافته است. از سوي ديگر، نمره ترکيب حوادث قلبي‌عروقي نيز در اين بيماران کاهش نشان داده است.

مزاياي درمان علايم افسردگي با سرترالين در ميان بيماران مبتلا به دپرسيون قبل از بروز MI (73 درصد با سرترالين و 43 درصد با دارونما )، در مقايسه با افرادي که دپرسيون آنها پس از بروز MI رخ داده بود (63 درصد با سرترالين و 57 درصد با دارونما )، بيشتر گزارش شد.

در ادامه اين مطالعه، کارآزمايي باليني ديگري تحت عنوان ENRICHD انجام شد که مورتاليتي را در بيش از 2000 بيمار مورد ارزيابي قرار داد. در اين مطالعه، بيماران به گروه‌هاي دريافت کننده درمان شناختي ـ رفتاري (CBT)، به مدت 6 ماه يا بدون CBT، قرار گرفتند. درمان با مهارکننده‌هاي بازجذب سروتونين هم صورت گرفت. به‌طور کلي، CBT تاثيري بر مورتاليتي بيماران نداشت، اما در گروه درمان با مهارکننده‌هاي بازجذب سروتونين، 50 درصد کاهش در مورتاليتي قلبي‌عروقي ديده شد (5/4 درصد در برابر 8/9 درصد در گروه مقابل). البته چون در اين مطالعه، بيماران به‌طور تصادفي به گروه‌هاي درماني تقسيم نشده بودند، نمي‌توان رابطه علتي در اين مطالعه به دست آورد.

البته اگر مهارکننده‌هاي بازجذب سروتونين مورتاليتي قلبي‌عروقي را کاهش مي‌دهند، نمي‌توان تاثير آنها را از مسير ضدالتهابي توجيه کرد. در مقابل، اين اثرات ضدپلاکتي اين دسته از داروها است که در کاهش مورتاليتي تاثيرگذار هستند، زيرا پلاکت‌ها حاوي قسمت اعظمي از سروتونين بدن هستند.


نتيجه‌گيري کلي

اين سخنراني‌ها که در نشست اخير جامعه آمريکايي روان‌پزشکي ارايه شدند، شواهد موجود را در زمينه اهميت التهاب در بعضي جنبه‌هاي بيماري‌هاي خلقي خلاصه مي‌کنند، اما اين روابط به قدري پيچيده هستند که راه‌حل‌هاي آسان براي آنها، حداقل در زمان حاضر، موجود نيستند.

منبع: روزنامه سپید