مقالات

مکتب درمانی ابن سینا

گروه: طب سنتی
۶ آبان ۱۳۹۴

 

 

دکتر عبدالله خان احمدیه

 

روش درمانى ابن سينا و سرانجام آن

 

همه مى‏دانند كه بشر از بدو پيدايش گرفتار آلام و دردهاى گوناگون و بيماريهاى مختلفى بوده و براى رهائى از آنها به آنچه در دسترس داشته متوسل مى‏شده و آنها را به كار مى‏برده تا شايد بتواند درد خود را درمان كند.

كم‏كم به خواص طبى و كاربرد گياهان و مواد ديگر پى برده شد. بعدها آميزش ملت‏ها با يكديگر سبب توسعه و بسط اين فن گرديد. در دوران‏هاى بعد ملل جهان هريك در ترويج و اعتلاى فن طبابت كوشش بسيار نمودند و پيشرفت طب امروز مرهون زحمات آنهاست.

پيش از ظهور زرتشت از تاريخ پزشكى ايران اطلاعات دقيقى در دست نيست ولى در كتاب اوستا نمونه‏هاى گويائى از طب ايرانى به چشم مى‏خورد. شت زرتشت در اوستا براى پزشكان طبقات سه‏گانه‏اى قائل شده و از طبيب، جراح و روانشناس نام مى‏برد.

در تاريخ طب چنين مى‏نويسند كه ابتداء علم پزشكى را در يونان، بقراط از حالت خفا و استتار به درآورد و به تدريس و انتشار آن پرداخت. بعدا جالينوس آن را توسعه داده و روح تازه‏اى بدان دميد.

در عهد ساسانيان دانشگاه گندى‏شاپور پزشكان مشهور و عالى‏مقامى پرورانده بود كه در زمان خود بى‏مانند و نامشان براى هميشه جاودان مانده است.

در زمان هارون الرشيد و به دستور او عده‏اى از پزشكان تجارب پزشكى ايران، يونان و هند را جمع‏آورى كرده و به هم آميختند و طب نوين را به وجود آوردند كه به طب يونانى مشهور شد. اين طب تا آن عهد بى‏مانند بود. رفته‏رفته آن را گسترش و ترقى داده و كامل‏تر كردند. در تمام شهرهاى ممالك اسلامى بيمارستان‏هائى ساخته شد. پزشكان متخصص در رشته‏هاى مختلف به كار پرداختند و پيوسته بر تجارب و تحقيقات خود افزودند. در اين ميان فيلسوف نامى و پزشك بزرگوار ذكرياى رازى علاوه بر عمليات شگفتى‏آور خود كتابهاى بسيار در طب نوشت كه از جمله آنها «حاوى كبير» است. اين كتاب به‏قدرى مفصل است كه امروزه آن را دائرة المعارف طب اسلامى مى‏نامند. حاوى كبير مشتمل بر چندين جلد است كه تمام آنچه را در مورد طب بوده در خود جمع كرده است.

بعد، شيخ الرئيس ابو على سينا طب مزاجى را با تسلط و آگاهى كاملى كه بدان داشت تلخيص و تدوين نمود و آن را به مانند علوم رياضى تحت قواعد بسيار منظمى درآورد و آنگاه كتابى كلاسيك به نام «قانون» نوشت كه در تاريخ طب اسلامى بى‏نظير است. اين كتاب به لحاظ عظمت و ارزش طبى خود نزديك به هفتصد سال در دانشكده‏ها و مدارس پزشكى اروپا تدريس شد. امروز نيز كتاب قانون داراى همان اعتبار و ارزش است. در آنجا كه طب جديد در برابر بسيارى از بيماريها درمانده مى‏شود دستورات و راهنمائى‏هاى اين كتاب يگانه راه درمان را معرفى مى‏كند. و همين امتياز است كه سبب اشتهار مكتب پزشكى ابن سينا در جهان گرديده است.

اگر پزشكى قانون و قواعد و خواص طبى مواد را كه قدما و به ويژه ابن سينا نوشته‏اند بداند در مواقع لزوم مى‏تواند به سهولت طبق طبيعت بيمار داروها را تجويز و بيمار را درمان نمايد، زيرا قواعد و دستورات پژوهشگران پيشين مانند علم رياضى قوه ابتكار و تتبع را در شخص به كار وامى‏دارد.

در زمان ابن سينا پزشكان عاليقدر ديگرى نيز بودند كه با او رقابت مى‏كردند و بوعلى به فضل و دانش آنان معترف بود. پس از شيخ الرئيس ديگران هم تحقيقات ديگرى نمودند و هريك يافته‏هاى خود را بدين گنجينه افزودند. وجود اين علماء و اكتشافات آنها در كشورهاى اسلامى باعث شد تا اين فن به طب اسلامى شهرت يابد، و چون اكثر دانشمندان بزرگ پزشكى ايرانى بودند ازاين‏رو نام «طب ايرانى» هم بدان اطلاق گرديد.

اگر نظرى به تاريخ بيفكنيم مى‏بينيم كه در واقع كانون علم طب در يونان و ايران بوده و بزرگترين پزشكان جهان كهن يعنى بقراط، جالينوس، رازى و ابن سينا از اين دو خطه برخاسته‏اند.

در اروپاى اواخر قرن شانزدهم و با وقوع موج رنسانس كه دگرگونى‏هاى عظيمى را در زندگى مردم اين قاره به وجود آورد، در يكى از مجامع پزشكى يكى از اطباء بر اثر تعصب مذهبى و عرق ملى، كتب طبى اسلامى را كه در دسترس داشت به آتش كشيد و در واقع با اين عمل همه تجارب چندين هزار ساله پژوهشگران پيشين به دور افكنده شد.

اين عمل را بايد مقدمه‏اى بر جدائى طب قديم از پزشكى نوين دانست. بدين ترتيب پايه طب جديد نهاده شد و از آن پس علوم پزشكى در زمينه درمانى و پژوهشى به متابعت علم شيمى درآمد. از سوئى ديگر به واسطه ضعف حكومت‏هاى اسلامى، از توجه به علوم به‏تدريج كاسته شد و در نتيجه علم پزشكى نيز از پويائى و پيشرفت بازماند، چنانكه دانشمند عاليقدر روانشاد، ميرزا احمد زاهدى پزشك فتحعلى شاه قاجار كه آخرين طبيب نامى ايران است در صفحه 166 «رساله اسهاليّه» خود چنين مى‏نويسد: «اطباء زمان ما كه معرفت و علم را ننگ خود مى‏دانند عجب‏تر آنكه ملبّس به لباس فاخر شدن را علم دانند، چنانكه رسم عوام است

افرادى كه فاقد مايه كامل طبى بودند جاى علماى پزشكى را گرفتند و رفته‏رفته تا اين‏ اواخر كار به جائى رسيد كه هركسى كه چند نسخه‏اى از ديگران آموخته بود به طبابت مى‏پرداخت و دولتهاى وقت هم اصولا توجهى به اين امر نمى‏نمودند و ارجى بر استادان نمى‏نهادند. پادشاهان و ثروتمندان زمان نيز هرگاه نيازى به درمان داشتند رهسپار اروپا مى‏شدند. ديگر هيچ‏گاه از تجارب و دستورات پزشكان پيشين استفاده به عمل نمى‏آمد.

به تدريج همين امر باعث متروك ماندن طب قديم گرديد.

دوران مشروطيت مصادف با تقليد و اقتباس از علوم و تمدن اروپائى شد. ديگر پيروى از دستورات پزشكان قديم را متجددين، كهنه‏پرستى مى‏شمردند. محصلينى كه به خارج فرستاده شده بودند در بازگشت امور بهدارى كشور را به دست گرفتند. اكثر اينان از طبقات اعيان و شهرنشين مملكت بودند و هيچ‏گاه با مردم روستاها و ولايات آميزشى نداشتند تا از وضع مادى و زندگى اجتماعى آنها آگاه شوند و توجه نمايند كه اين مردم براى درمان بيماريهاى مختلف از چه چيزهائى استفاده مى‏كردند، تا آنچه را خوبست فرا گرفته و به هنگام لزوم از فوايد درمانى آن برخوردار گردند.

به ياد دارم مرد چوپانى را كه، داراى خانواده‏اى هشت نفره بود و تمام دارائى او را 150 رأس گوسفند تشكيل مى‏داد، دچار بيمارى استسقاء شده بود. براى درمان خود 135 رأس گوسفندش را فروخته و از هستى ساقط گرديده بود. خانواده‏اش او را نزد اينجانب آوردند. با حالى پريشان و با اندوه و غم گفتند «بايد از اين پس به گدائى روى آوريم ...».

درد او و امثال او را چه كسى بايستى درمان مى‏كرد؟ وقتى همه ما پزشكان در شهر تجمّع كرده و روستاها را بى‏پزشك و دارو رها ساخته و حتى مانع استفاده آنان از همان روش‏هاى درمانى اجدادى‏شان شده‏ايم پس اين بندگان خدا به كجا و چه‏كسى مى‏بايستى پناه برند؟

با توجه به وضعيت خاص روستائى اين خانواده و عدم امكان نگهداريشان در تهران چاره‏اى نبود جز اينكه آنها را هرچه زودتر به روستايشان بازگردانم. براى درمان اين مرد مفلوك نيز در واقع ملاحظات شهرنشينى را كنار گذاشتم و بى‏واهمه خطر كردم و دستورى براساس نسخ پزشكان قديم كه مشابهت با محيط زيست او داشت دادم.

قدما در چنين مواردى روزى يك استكان ادرار بز را در پنج سير شير بز آميخته و آن را به بيمار مى‏نوشانيدند و پس از آن حدود يك تا دو مثقال ريشه ريواس را كوبيده و به او مى‏دادند. به هر صورت همين دستور داده شد و بيمار و خانواده‏اش روانه گرديدند.

چندى بعد همين بيمار درمانده بدون هيچ‏گونه هزينه‏اى بهبود يافت و مرا از سلامتش با خبر كردند. «1»

اينجانب تاكنون سه بار به وزارت بهدارى مراجعه و پيشنهاد براى گردآورى نسخ مفيد قديم و تحقيقات علمى در مورد آنها را كرده‏ام كه ابدا توجهى بدان ننموده‏اند.

گذشتگانمان برخى معالجات مى‏كردند كه پزشكى نوين از آنها بى‏خبر است و جا دارد اينك كه علماء و دانشمندان معتبر خارجى به مناسبت برگزارى جشن‏هاى بزرگداشت هزاره ابو على سينا در ايران به سر مى‏برند از تجارب علمى نياكانمان آگاه شوند. آنها حتى مى‏توانند حضورا درمان پاره‏اى از امراض را به صورت بالينى ملاحظه نموده و شاهد آن گردند تا بتوان به تدريج اين افتراق و جدائى طب قديم و جديد را از بين برد و از نتايج سودمند آن در تكميل و پيشرفت پزشكى نوين استفاده برد و راه اكتشافات‏ تازه‏اى را بر روى پژوهشگران جوان اين علم گشود.

 

پی نوشت:

 

1. استاد دكتر احمديه در كنگره جهانى هزاره ابو على سينا كه در سال 1333 در تهران برگزار شد سخنرانى مفصّلى زير عنوان «قاعده تشخيص و درمان بيماريها از نظر ابن سينا» ايراد نمود كه مورد توجه قرار گرفت.

 

2. بى‏مناسبت نمى‏داند توجه پژوهشگران را به خبرى كه روزنامه كيهان در شماره 10367 مورخ 26/ 10/ 1356 يعنى حدود بيست سال بعد از طرح مورد يادشده تحت عنوان «راز جوانى نخست‏وزير هند» منتشر نموده است جلب نمايد:

«موراجى دساى نخست‏وزير 81 ساله هند هر روز 12 ساعت كار مى‏كند و پيوسته به سفرهاى داخلى مى‏رود و در اجتماعات سخنرانى مى‏كند. بى‏پرده و با طراوت با هموطنانش گفتگو مى‏كند و در هرجا و هر زمانى وظايفش را انجام مى‏دهد. راز نيرومندى و جوانى او در چيست؟ دساى از يك برنامه غذائى خاص پيروى مى‏كند. او هر روز آب هويج يا سيب، شير، ماست، عسل، ميوه تازه، آجيل، خرما و پنج حبه سير خام مى‏خورد و يك چيز ديگر: او هر روز ادرار خودش را مى‏نوشد. چندى پيش موراجى دساى در انجمن حمايت از مسلولين هند با اعلام اين مطلب كه ادرار يكى از داروهاى معالج بيماريهاى آب مرواريد و سرطان است شنوندگان خود را به حيرت افكند. او افزود كه برادر مسلولش را به همين ترتيب درمان كرده است. دساى در پاسخ به سئوال يك گزارشگر حيرت‏زده اعتراف كرد كه در پنج يا شش سال گذشته هر روز صبح يك ليوان از ادرار خودش را نوشيده است. او ادامه داد: «ادرار شما براى شما خيلى خوب و حتى مجانى است. ادرار آب زندگى است.!»

 

3. پروفسور نیر واسطی، استاد بزرگ طب سنتى در لاهور پاكستان بود كه كوشش فراوان در بهره‏جوئى و اعتلاى آثار به جاى مانده‏ى بزرگان پزشكى ايران مى‏نمود. تلاش و تحقيقات باارزش او مى‏تواند سرمشقى براى پژوهشگران ما نيز باشد.

 

نامه شيرين او را كه در تاريخ 25 جون 1909 براى دكتر احمديه ارسال داشته ملاحظه مى‏فرمائيد:

 

 «همكار گرامى! سلام عليكم، مدتى گذشت كه از خبر عافيت و دستخط شريف محروم هستم و نمى‏دانم كه تا حال مساعى آن مكرم بسلسله تحقيق و نشر و تبليغ طب رازى و سينا تا بچه دور نصرت و كامرانى رسيده‏اند. اميد از لطف و كرم دارم كه از احوال و كوائف اين مسائل به تفصيل مطلع خواهم شد. من در پاكستان از سحر تا شام در خدمت علوم اهل ايران هستم و همه وقت نام رازى و سينا و مجوسى و طوسى ورد زبان من‏ست. حالا در ابتداى اين ماه در دانشگاه پنجاب امتحان زبان تركيه نيز داده‏ام خصوصا از اين خيال كه زبان يار من تركى و من تركى نمى‏دانم. در آخر دعاهاى دولت و اقبال بحضرت ايزد متعال مى‏كنم. نيرواسطى- المرقوم 25 جون سنه 1909».

 

 

 

منبع: راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، ج‏3، ص: 209